یا
چرا ایران، راشل کوری ندارد؟




هرسال از چند روز مانده به آخرین جمعه‌ی ماه رمضان، رسانه‌های رسمی به‌خصوص صداوسیما بسیج می‌شوند برای بمباران مخاطب آن‌هم با کلیشه‌ای‌ترین و دم‌دستی‌ترین و صریح‌ترین زبان. طبق فرمولِ «هرچه خشن‌تر و مشمئزکننده‌تر، بهتر و اثرگذارتر» قاب تلویزیون پر می‌شود از صحنه‌های قتل و کشتار و خشونت و کلیپ‌ها و سرودهای عربی و فارسی و چند فیلم‌ سینمایی تکراری. هدف این پروپاگاندا، برگزاری هرچه باشکوه‌ترِ یکی از مهم‌ترین مناسک سیاسی جمهوری اسلامی یعنی راهپیمایی «روز قدس» است. قرار است به بدترین شکل ممکن، روح و روان مخاطبان زخمی شود تا بلکه بر اثر این زخم و روان آسیب‌دیده، تحریک شوند و در آیین شرکت کنند. مشابه ایام انتخابات، مسئولان و رجال کشور و علما و مراجع نزدیک به حکومت نیز با سخنرانی و بیانیه و مصاحبه، مردم را مکلف به حضور در آیین مذکور می‌کنند. (و این‌جا هم مانند انتخابات، حضور مردم در این آیین یک «تکلیف» قلمداد می‌شود نه یک «حق». مردم امر به حضور می‌شوند نه دعوت.)
نقطه‌ی اوج این تبلیغات، روز راهپیمایی است. اجتماعاتی در شهرهای مختلف برگزار می شود با سخنرانی چهره‌هایی منسوب به یک جریان سیاسی و ادبیاتی یکسان و تکرارشونده. این یکسانی تا ‌آن‌جاست که حتا پوسترها و شعارها هم در شهرهای مختلف شبیه هم است. حتا جملات روی پوسترها هم بعضا سال‌هاست عوض نشده. هرچه جلوتر آمده ایم راهپیمایی روز قدس از نشانه ها و وجوه مردمی تهی شده و به آیینی سیاسی و نمایشی حکومتی با مصرفی نمادین و عمدتاً داخلی تبدیل شده که در روال و کیفیتی کلیشه‌شده و ثابت هر ساله تکرار می‌شود و بعدش هم تمام می‌شود تا سال بعد.


*

از شصت و اندی ‌سال پیش که فلسطین اشغال شد و دولت صهیونیستی بر ویرانه‌های آن بنا گردید، در گوشه و کنار دنیا، آزادیخواهان و ظلم‌ستیزان و صلح‌طلبان بسیاری از نژادها و ملیت‌ها و مذاهب گوناگون، به این ظلم بزرگ و نژادپرستی آشکار اعتراض کردند. جنبش‌های اعتراضی و سازمان‌های مردمی و غیردولتی حقوق بشری بسیاری شکل گرفتند که آزادسازی فلسطین را به‌عنوان آرمانی انسانی دنبال می‌کردند. از آن‌جا که این آرمان با نفی موجودیت یک دولت و نظام سیاسیِ مستقر و قدرتمند و ذینفوذ در مناسبات جهانی و مورد حمایت قدرت‌های بزرگ گره خورده است، همیشه و همه‌جا، اقدامی سیاسی و پرهزینه بوده است. تاجایی‌که برخی حامیان این آرمان حتی جان خود را در راه آن از دست دادند. (نظیر راشل کوری، دختر جوان صلح‌طلب آمریکایی و عضو «جنبش اتحاد جهانی» که در جریان انتفاضه‌ی غزه، مقابل بولدوزرهای اسراییلی که به قصد تخریب خانه‌های فلسطینیان آمده بودند، سینه سپر کرد و نهایتاً همین «مقاومت» به قیمت جانش تمام شد.) در ایران پیش از انقلاب نیز طرح مسأله‌ی فلسطین، توسط حکومت پهلوی اقدامی سیاسی و خلاف امنیت کشور قلمداد می‌شد و مبارزان اعم از مذهبی و غیرمذهبی در راه آن متحمل هزینه‌ میشدند.
پس از انقلاب، اما فلسطین به یکی از نمادهای ایدئولوژیک نظام تبدیل شد. به‌تدریج روایتی به‌عنوان یگانه روایت رسمی جمهوری اسلامی از مساله‌ی فلسطین ساخته و پرداخته شد که در آن، فلسطین مساله‌ای فراتر از جغرافیا تلقی می‌شود که تنها به فلسطینی‌ها تعلق ندارد. فلسطین، «مساله‌ی جهان اسلام» قلمداد میشود و چون جمهوری اسلامی خود را «ام‌القرای جهان اسلام» می‌خواند، پس این حق را برای خود محفوظ می‌داند که در صف اول مطالبه و پیگیری آن باشد.
این امر با موجودیت و هویت انقلابی نظام پیوند خورده است و شاید کمتر موضوعی برای جمهوری اسلامی به‌اندازه‌ی فلسطین حساسیت داشته باشد. تاآن‌جاکه اگر بتوان برقراری رابطه‌ با آمریکا را در آینده درجهت تأمین منافع ملی محتمل دانست، اما به‌هیچ‌وجه نمی‌توان متصور شد که روزی جمهوری اسلامی با اسراییل رابطه برقرار کند.


روایت رسمی جمهوری اسلامی از مسأله‌ی فلسطین، روایتی واحد و ثابت است. روایتی که قریب چهل سال است از همه‌ی تریبون‌ها و رسانه‌های رسمی با زبان و ادبیاتی یکسان تکرار می‌شود. در تمام این سال‌ها تقریباً به هیچ روایت بدیل یا خرده‌روایت متفاوتی در موضوع فلسطین مجال ابراز داده نشده است. حتی اگر روایتی از جانب خود مبارزان فلسطینی باشد! رابطه‌ی زیگزاگی و پرافت‌وخیز نظام با گروه‌ها و جریان‌های فلسطینی («فتح» و حماس و «جهاد اسلامی») به‌خوبی این امر را نشان می‌دهد.
روایت رسمی جمهوری اسلامی از مسأله‌ی فلسطین، اولاً چنان‌که گفته شد، موضوع را فراتر از جغرافیای مناطق اشغالی و به‌مثابه‌ی امری ایدئولوژیک و دینی فرض می‌کند. لذا گفتمان‌های غیردینی و سکولار در این موضوع به‌کلی نادیده انگاشته می‌شوند. ثانیاً خدشه‌ناپذیر و متصلب است. یک روایت ثابت است از آنچه گذشته و آنچه هست و آنچه باید بشود. هیچ اما و اگر و چرایی را برنمی‌تابد. مسأله را در قامت یک دوقطبی قاطع تعریف می‌کند که یک‌سویش حق مطلق است و طرف دیگرش باطل مطلق. و این میان هیچ طیفی نیست. هر نوع بازاندیشی در این روایت ثابت طرد می‌شود. حتا اگر از موضع حمایت از فلسطینی‌ها و تأمین منافع‌شان باشد. و ثالثاً آرمانی و ایده‌آلی است، نه واقع‌گرایانه و عملگرایانه. نسخه‌ای که ارایه می‌دهد همان شعار آشنای «جنگ، جنگ تا پیروزی» است و هیچ گزینه‌ای جز نابودی و حذف اسراییل را نمی‌پذیرد. و بالاخره این‌که به‌اقتضای ایدئولوژیک‌بودن، تحکمی است و در قبال مخاطب موضع اجبار دارد، نه اقناع. ایدئولوژي، فدایی و مطیعِ چشم و گوش بسته می‌خواهد نه فعال پرسشگر. مبلغ و مروج می‌خواهد. نه کسانی که در پی بازخوانی و ارایه‌ی خوانش‌های نو از موضوع‌اند.
درست به دلیل همین اوصاف، این روایت برای بدنه‌ی جامعه دافعه‌ی بیش‌تری دارد و رأساً خود نظام تنها متولی آن است و سالانه برای تبلیغ و ترویجش هزینه می‌کند و همایش‌های بین‌المللی برگزار می‌کند و کتاب و مجله و کالاهای تبلیغی تولید می‌کند و... . چند سازمان و جمعیت دولت‌ساخته و مرتزق از بیت‌المال هم هستند که باهدف «دفاع از ملت فلسطین» تأسیس شده‌اند اما بیش‌تر کارآمدی‌شان تنها در جهت اشتغال‌زایی برای مسئولین و کارمندان‌شان بوده است.
واقعیت آن است که امروزه فلسطین حتی برای بدنه‌ی مردمی حامیان نظام و مثلاً جریان موسوم به حزب‌اللهی هم «مسأله» نیست؛‌چه رسد به دیگر اقشار جامعه. فلسطین موضوعی است صرفاً حکومتی و دارای کارکرد سیاسی. و البته با اوصافی که ذکر شد دیگر جای گلایه نیست که چرا فلسطین (مانند «استقلال») مسأله‌ی جوان ایرانی امروز نیست.

 

مساله‌ی فلسطین به‌جهت ابعاد انسانی و حقوق بشری‌اش کاملاً ظرفیت آن را داشت و دارد که به یکی از مسايل مورد وفاق جامعه‌ی ایرانی بدل شود و گروه‌های مختلف را از جریان‌های فکری، سیاسی و فرهنگی متفاوت حول خود گرد ‌آورد. اما تاکنون به‌دلیل تولی‌گری نظام سیاسی و اصرار بر روایت واحد و رسمی از موضوع این‌گونه نشده است. فلسطین وقتی برای افکار عمومی جامعه مسأله می‌شود و به گفتمانی آزادیخواهانه و ظلم‌ستیز و فراگیر بدل می‌گردد که حاملانش گروه‌های مستقل و خودجوش مردمی باشند، نه سازمان‌های حکومتی و دولتی. و نخستین لازمه‌ی این امر، فراهم‌آمدن فضای تضارب آرا و آزادی طرح روایت‌های مختلف از مسأله است.

 

@mohsenhesammazaheri