واقعیتِ گریزناپذیرِ تکثر
مجالس و هیأتهای مذهبی در دههی 80
برای مجالس و هیأتهای مذهبی، دههی 80، دههی پرحادثه و سرنوشتسازی بود. بهتبع تحولات در وضعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه، این نهاد در این دهه با مجموعه رخدادهایی مواجه شد که تغییرات مهمی را در روند حیاتاش پدید آورد که از جملهی آنها میتوان به این موارد اشاره کرد:
۱. ظهور گونههای جدید: تکثر و رقابت
نخستین رخداد و تحول مهم آن بود که در این بازهی زمانی، مجالس و هیأتهای مذهبی، تکثر و تنوعی نوپدید را در گونههای مختلف خود پذیرا شدند. تا پیش از دههی ۸۰، به غیر برخی نمونههای نادر، جریانهای عمده در مجالس و هیأتهای مذهبی، از جلسات خانهگی (قرآن، روضه، دعا و...) گرفته تا هیأتهای بزرگ شهری را براساس معیارهایی چون گرایش دینی، متولیان، درونمایهی وعظها و مداحیها، و نهادهای پشتیبانشان، در دو دستهی کلی هیأتهای «سنتگرا» ـ هیأتهایی که گرایش به اسلام سنتی/ غیرسیاسی دارند ـ و هیأتهای «انقلابی» ـ هیأتهایی که به اسلام سیاسی گرایش داشته و از حامیان نظام محسوب میشوند ـ میشد گنجاند. اما در سالهای پایانی دههی ۷۰، بهدلایل مختلفی از جمله رشد جمعیت جوان، ظهور و گسترش ابزارها و فنآوریهای نوین ارتباطی، و افزایش گسترهی کارکردهای مجالس و محافل مذهبی (از پاسخگویی به نیاز معنوی فردی گرفته تا محملی برای فعالیت سیاسی)، خصوصاً در برخی شهرهای بزرگ، شاهد افزایش اقبال گروههایی از جوانان به مجالس مذهبی و افزایش تقاضا برای شرکت در آنها بودیم. بضاعت موجود این گروهها در آن مقطع، پاسخگوی این رشد تقاضای ناگهانی نبود. هیأتهای سنتی بهدلیل اصرار بر حفظ قالبهای پیشین و دیرپای خود، در مقابل خواست و ذایقهی این مخاطبان جدید و عمدتاً جوان نمیتوانستند منعطف عمل کنند و به تغییراتی که اقتضای حضور آنان در مجالسشان بود، تن دهند. در مقابل، هیأتهای انقلابی هم متأثر از احساس بحرانی که در سالهای پس از خرداد ۷۶ داشتند، عمدهی نیرو و توان خود را بر فعالیت سیاسی متمرکز ساخته بودند و گرچه برخی مداحان جوان انقلابی توانستند با خطشکنیهایی از جمله در سبک مداحیشان، بخشهایی از این مخاطبان جدید را به مجالس خود جذب کنند، اما دافعهی فعالیت سیاسی این هیأتها که در موارد بسیار فعالیتهای دینیشان را تحتالشعاع قرار میداد، مانع از آن شد که در جذب کامل این مخاطبان موفق و کارآمد عمل کنند. ماحصل این ناکامی دو جریان عمدهی مذکور، ظهور گونههای نوینی از مجالس مذهبی بود که هم در فرم و هم در درونمایهی فعالیت مذهبیشان متفاوت از دو جریان مذکور عمل میکردند و بر این استقلال پافشاری مینمودند. با ظهور هیأتهای نوپدید جوانان، دیگر ادبِ برگزاری مجالس مذهبی، از انحصار دو جریان عمدهی سنتی ـ که توسط بازار و روحانیت سنتی پشتیبانی میشود ـ و انقلابی ـ که مورد حمایت جریانهای سیاسی و نهادها و هواداران نظام است ـ خارج شد و در برخی شهرهای بزرگ، هیأتها و مجالسی برپا شدند که بهسختی میشد ذیل این دو دسته جایشان داد. این هیأتهای نوپدید و پراکنده، در برخی ویژگیها مشترک بودند: اعضا و مسئولینشان بهطور مطلق جوان بودند؛ اعضایشان محدود بود و بهخلاف عرف دیگر هیئات دغدغهی جذب دیگران و افزودن بر تعداد اعضا و گسترهی فعالیت خود را نداشتند؛ مجالسشان بسیار ساده، ارزان و با کمترین امکانات و در منازل شخصی یا دیگر اماکن خصوصی (و نه مساجد و حسینیهها) برگزار میشد؛ در اغلب موارد سخنرانی و منبر از مجالسشان حذف شده و جای آن را هم مداحی پُر کرده بود؛ مداحان جوانشان، به اقتضای نیاز و خواست مخاطبان همسنِ خود، دست به نوآوریها و قالبشکنیهایی در سبکهای مرسوم مداحی زدند و سبک جدیدی از مداحی که با شاخصههايي مانند سینهزنیهای پرشور، طولانیمدت و هيجانانگیز، استفاده از موسیقیهای جدید، شاد و نه الزاماً با کاربرد مذهبی، خواندن اشعاری ساده و آسانفهم و گاه با همان زبان محاورهای و قراردادی جوانان و مواردی از این دست شناخته میشد را بنیان گذاشتند. جذابیت و جوانپسندی، سهولت برگزاری، و احساس استقلالی که این گونهی جدید از مجالس به جوانها و نوجوانهای مذهبی شهرنشین میداد، بستر مناسبی را برای رشد و گسترش فزایندهی این گونه از مجالس در آغازین سالهای دههی 80 فراهم آورد. خصوصاً که به مدد پیشرفت فنآوریهای ارتباطی و امکان تکثیر و توزیع وسیع و سریع فیلمهای این مجالس، سبک مداحی نوین این هیأتها توانسته بود میان قشرهایی از جوانانی که در دایرهی مخاطبان مجالس مذهبی نبودند هم هوادارانی بیابد و سیدیهای مداحیهای هنجارشکنانه، غیرمتداول و جذاب آنها دست به دست جوانان بچرخد.
به موازات این رشد سریع و با رسانهایشدن و پرحاشیهشدن مداحیهای قالبشکنانهی مداحان جوان این هیئات، بهتدریج جریانهای دیگر لب به گلایه و نارضایتی از عملکرد این رقبای نوظهور خود گشودند. این نارضایتی، بهتدریج تبدیل به اعتراض و در مواردی مقابله شد. از یکسو هیأتهای سنتی، گونههای جدید را بهجهت نادیدهانگاشتن قواعد و هنجارهای درونی و سنتهای مجالس مذهبی و «بهابتذالکشاندن» فضای هیأتها و مداحی متهم میساختند و از سوی دیگر هیأتهای انقلابی آنان را بهجهت رویکرد غیرسیاسی و زیرپاگذاشتن هنجارهای رسمی مدنظر نظام اسلامی در برگزاری مجالس دینی طرد میکردند. با ورود مراجع تقلید، روحانیت و حتا رهبری نظام و بهتبع آنها رسانههای رسمی و نهادهای متولی به عرصهی انتقاد از برخی رفتارهای منسوب به این هیأتها، تقابل مذکور شدت بیشتری یافت و در نتیجه محدودیتهایی برای آنان پدید آمد. گرچه بهجهت غیرعلنیبودن اغلب مجالس این هیئات، معترضان چندان امکان مدیریت و اعمال نظارت بر فعالیت آنها را نداشتند، اما عرقِ تندِ فعالیت هیأتهای نوپدید جوانان و مداحانشان، به همان تندی که آغاز شده بود، در سالهای پایانی دههی ۸۰ به تب نشست و بهدلایلی از جمله پیامدهای جریان آسیبشناسی عزاداری، این هیأتها رو به افول نهادند. گرچه تأثیر مهم و عمدهشان یعنی شکستن قالبهای انحصاری پیشین در برگزاری مجالس مذهبی، به قوت خود باقی مانده و چونان زمینی حاصلخیز، مستعد زایش و رشد گونههای نوین دیگر در آینده است.
۲. ظهور موج «آسیبشناسی عزاداری»: تقابل نخبگان و عامه
فارغ از شعایر و مناسک رسمی دینی (که در «فقه» دین مجتمعاند)، پیدایش و رشد بخش عمدهی مراسم مذهبی از جمله آیینهای عزاداری، به گواهی تاریخ، ماحصل اراده و ابداع خود دینداران و متأثر از شرایط و اقتضائات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هر دوره بوده است. این میان، عامهی مردم دیندار به نسبت علما و نخبگان دینی سهم و نقش اصلی را در تأسیس و تکوین آیینهای مذهبی ایفا کرده و علما و نخبگان، اغلب نقش یک ناظر را در جریان تکوین و رشد آیینها ایفا کردهاند. کماآنکه علاقه و وابستهگی آنها به این آیینها نیز قابل قیاس با عوام مردم نبوده و نیست. بنابراین جای تعجب نیست وقتی در آیینها و رسوم مذهبی، ریشهها و نشانههای پررنگ و عمیقی از باورها، نیازها، سلایق و رفتارهای مطلوب و مورد پسند مردم عامه نمایان است.
در مواجهه با آیینهای دینی مورد اهتمام و علاقهی مردم، لااقل از دوران حکمرانی صفویان ـ که دوران اصلی تأسیس و ظهور بسیاری از آیینهای مذهبی و شیعی است ـ در بین علما و نخبگان دینی، دو رویکرد کلی قابل تشخیص است؛ یکی رویکرد منتقد که با تأکید بر ضرورت تطبیق با آموزهها و روح احکام و عقاید ناب دینی، از جمله تأکید بر رفتار عقلانی، این آیینها را بهجهت خاستگاه مردمیشان قابل انحراف و پیرایهپذیر میداند و بر لزوم رصد و نقد مستمر آنها پافشاری میکند. و دیگری رویکرد موافق و متساهل که با این آیینها همدل و همراه بوده و حتیالامکان خود در آنها مشارکت کرده و مورد تأیید و تأکیدشان قرار داده است. قایلین به رویکرد نخست، بر اهمیت پیروی از عقل و دقت و حساسیت در محتوای آیینهای مذهبی و پرهیز از خرافهها و عوامگرایی تکیه داشتهاند و قایلین به رویکرد دوم، با اشاره به تأثیرگذاری این مجالس و تحریک عواطف مردم در تثبیت و گسترش مذهب تشیع، حداکثر انعطاف را در قبال این آیینها نشان دادهاند و بر اين باور سنتي بودهاند كه بهجهت همین کارکردهاو وابستگی عمیق مردم عامه به این شعایر، نباید چندان سختگیری کرد و «دستگاه امامحسين(ع) خود صاحب و سالار دارد و بينياز از دخالتهاي ديگران است». نمونهی تاریخی بارز تقابل این دو رویکرد را میتوان در اختلافنظر برخی از فقها و علمای عهد ناصری پیرامون آیین تعزیه و شبیهخوانی دید؛ دستهای این آیین را ـ در صورت و وضعیت آن زماناش ـ آمیخته به پیرایهها و تحریفات و انحرافات میدانستند و بر ضرورت پیراستن آن تأکید میکردند و در مقابل دستهای دیگر از علما بر آن صحه میگذاشتند و تأییدش میکردند.
بهجهت همراهی و همدلی این دسته از علما، عامهی دینداران هم عمدتاً به آنها گرایش یافته و بهطور طبیعی در سلک پیروان و مریدان و مقلدان ایشان قرار میگرفتند. در مقابل، سخن اصلاحگرانه و منتقدانهی علمای دیگر، کمتر مخاطبی مییافت و منشأ اثر میشد. و گرچه هزينههاي زيادي را بر ایشان تحمیل میکرد، اما عموماً كمتر با توفيق قرین میگردید. يكي از دلايل اين مسأله، به فربهی و غلبهي دينداري عامه و حمايتهاي پنهان و آشكار شاهان و حكام از آن برميگشت و اينكه فقهاي معترض ابزاري براي اعمال قدرت و پيگيري خواستههاشان نداشتند جز موعظههايي كه آنهم عموماً بهخاطر تقابل با ذايقهي عموم وسعت اثرگذاری چنداني نمييافت و كارگر نميافتاد.
با پيروزي انقلاب اسلامي ـ كه فقيهان را در رأس حكومت نشانده بود ـ اما اين خلأ مرتفع شد. اين بود كه رهبران انقلاب توانستند در مقاطعي آرزوي چندين سالهي برخي اسلاف خود را جامهي عمل پوشانند. اصلاحات در عزاداريها درحقيقت ادامهي طبيعي روندي بود كه رهبران فكري انقلاب اسلامي ـ نظير مطهري و شريعتي ـ در سالهاي منتج به پيروزي انقلاب در راستاي پيرايهزدايي و خرافهزدايي از نگرشها و تفسيرهاي واقعهي عاشورا آغاز كرده بودند. روندي كه رويكردهاي عرفاني، اسطورهاي، قضاوقدري، غيرسياسي و سنتي به عاشورا را به نقد ميكشيد و در مقابل از رويكردهاي عقلاني، سياسي و مبارزاتي به آن واقعه دفاع ميكرد. این روند در سالهاي پس از پيروزي انقلاب و خصوصاً در مقطع جنگ تحميلي با غلبهي گفتمان تطبيق انقلاب اسلامی و جنگ بر واقعهي عاشورا در ادبيات عمومي نهادينه و تثبيت شد. در مرحلهي بعد و پس از اعمال اصلاحات در نگرشها و تفاسير، حال نوبت به اصلاح در آيينها و عزاداريها رسيده بود. اين دغدغه بهدلايل مختلف از جمله مشکلات سياسي ـ اقتصادي كه نظام در مقام تثبيت خود با آنها مواجه شده بود، در دههي اول انقلاب مجال بروز نيافت. كما آنكه متأثر از فضاي انقلاب برخي از آيينهاي عامه نظير تعزيه و قمهزني هم از رونق پيشين افتاده بودند. ظهور مجدد برخي از اين آيينها از جمله قمهزني در آغازين سالهاي دههي ۷۰ بهانهاي شد تا نظام به صورت جدی وارد عرصهی اصلاحات در آیینهای دینی عامه شود. موج نخست این روند از میانهی دههی ۷۰ و با صدور فتوای حرمت قمهزنی توسط آیتالله خامنهای و ورود رسمی نظام به میدان مقابله با این رسم آغاز شد. اما موج دوم که ابعادی بهمراتب گستردهتر داشت، در میانهی دههی ۸۰ پدید آمد. جرقهي آغازين موج دوم را ميتوان سخنراني ۵ مرداد ۱۳۸۴ آيتالله خامنهاي دانست. ايشان در آن سخنراني در جمع مداحان، انتقادات صریح بسياري را به برخی مداحيها و عزاداريها وارد ساختند. استفاده از اشعار سبک و بیمحتوا و دور از شأن ائمه در نوحهها، استفاده از تعابیر غلوآمیز دربارهی ائمه و بهرهگیری از آهنگهای لهوی، عاریتی و نامناسب در مداحیها، مهمترین محورهای مورد انتقاد ایشان بودند. ورود صریح رهبری به این عرصه، بستر را براي انتقادات ديگران فراهم ساخت و بهتبع، برخی دیگر از علما (از جمله آیات عظام مکارم شیرازی و فاضل لنکرانی) و نیز طیفی وسیعی از صاحبنظران و کارشناسان حوزههای جامعهشناسی، ادبیات، موسیقی، رسانه و روانشناسی هم وارد صحنه شدند و چیزی نگذشت که با رسانهایشدن این انتقادات، موج گستردهای علیه آسیبهاي عزاداری در کشور به راه افتاد.
ماحصل این رویکرد، اعمال محدودیتها و وضع قوانین تحدیدکنندهی برخی رفتارها و آیینهای موردعلاقهی عامه (مانند شمایلکشی و حمل علامت) بود. امری که طبعاً خوشایند بخش قابل توجهای از متولیان، اعضا و مخاطبان این مجالس نبود و با عکسالعمل ایشان مواجه شد. خصوصاً جریان سنتگرای مذهبی به مخالفت با این روند پرداخت و آن را دخالت نابهجای دولت در شعایر مذهبی مردم دانست. علما و مراجع تقلید منسوب به این جریان نیز با صدور فتواهایی (از جمله در تأیید قمهزنی و مخالفت با حکم حرمت آن) بر لزوم استمرار روشها و سنتهای گذشته در برگزاری این مجالس و آیینها تأکید کردند. اصرار بر برگزاری مراسم قمهزنی و مراسم نهم ربیعالاول (موسوم به «عید الزهرا») از سوی این جریان، مهمترین مصادیق نافرمانی آنها از سیاستهای رسمی مذهبی در سالهای اخیر بوده است. حامیان این جریان، در دههی ۸۰ توانستند با راهاندازی چند شبکهی ماهوارهای (از جمله شبکههای «سلام»، «ثامن»، «امامحسین»، «اهلبیت» و...) به رقابت با رسانههای رسمی کشور در امر تبلیغ معارف و شعایر دینی بپردازند. رویکرد متفاوت این شبکهها در مواردی چون تعامل با اهلسنت و یا ترویج رسومی که در رسانهها و ادبیات رسمی از آنها به رسوم خرافی تعبیر میشود، توجه و حمایت دینداران سنتگرا را به خود جلب کرده است.
۳.هیأت و سیاست: تبدیل نهاد مذهبی به جریان سیاسی
دیگر رخداد مهم دههی ۸۰ در عرصهی مجالس مذهبی، قدرتیافتن مجالس مذهبی و نقشآفرینی سیاسی مداحان و سخنرانان و هوادارانشان بود. سابقهی فعالیت صریح سیاسی مداحان انقلابی، به سالهای آغازین دههی ۷۰ برمیگردد. در آن مقطع، انتقاد از فضای فرهنگی و سیاستهای دولت هاشمی رفسنجانی، بسترساز ظهور گونهای از هیأتهای انقلابی شد که صراحتاً در مجالس خود از وضعیت فرهنگی جامعه ـ از جمله وضعیت حجاب ـ گلایه میکردند. این هیأتها پایگاه و تجمعگاه اصلی جوانان موسوم به «حزبالله» شدند. هیأتهای مذکور، در سالهای پس از خرداد ۷۶ و دوران دولت خاتمی نیز رویکرد انتقادی و اعتراضی خود را با شدت بیشتری ادامه دادند. ماحصل این رویکرد، رشد منبرها و نوحههای سیاسی و انتقادی بود که از سوی مخاطبان جوان آن هیأتها هم با استقبال مواجه میشد. سالهای آغازین دههی ۸۰، این رویکرد به اوج خود رسید و هیأتهای انقلابی، در افکار عمومی مشخصاً بهعنوان یکی از تریبونهای جریان منتقد دولت وقت پذیرفته شدند. اما انتخابات رياستجمهوري نهم فرصتي طلايي براي این هيأتها فراهم آورد تا بتوانند قدرت خود در بسيج تودهاي جوانان انقلابي و هيأتي را به رخ بكشانند. اين بود كه چهرههاي شاخص اين هیأتها ـ از جمله سخنرانانی چون علیرضا پناهیان و مداحانی چون منصور ارضی، سعید حداديان، محمدرضا طاهري و... ـ رسماً به ميدان رقابتهاي انتخاباتي قدم نهادند و از همان آغاز، به حمايت از محمود احمدينژاد بهعنوان كانديداي مطلوب خود پرداختند. سابقهي تعامل و آشنايي اين هيأتها با احمدينژاد به دوران مسئوليت او در شهرداري تهران برميگشت. آنها خاطرهی خوبی از اقدامات احمدینژادِ شهردار در قبال واقعهی آتشسوزی محرم ۸۳ در مسجد ارك تهران ـ از مكانهای محوري و استراتژيك هيأتهاي انقلابي ـ داشتند. پيروزي احمدينژاد در تیرماه ۸۴، روابط حسنهي ميان او و هيأتهاي انقلابي را وارد فصل جديدي كرد. سخنرانان و مداحانی كه در تمام سالهاي پس از جنگ در زمرهي منتقدين مسئولان و دولتهاي وقت قرار داشتند و نطقهاي آتشيني در انتقاد از دولتهاي هاشمي و خاتمي ايراد ميكردند، حال حكومتداري مطلوب خود را در آينهي دولت احمدينژاد جلوهگر ميديدند و زبان به ستايش او و مديراناش گشودند. این رابطهی دوسویه، آنهم در وضعیتی که احزاب اصولگرا و جریانهای اجتماعی مهمی نظیر روحانیت و مراجع، مشخصاً از کاندیداتوری احمدینژاد حمایت نکرده بودند، برای طرفین ارزشمند بود و موقعیت برتری را در اختیار این هیأتها و مداحان و سخنرانانشان قرار میداد تا خود را بهعنوان یک گروه مرجع نه فقط در مسایل مذهبی، بلکه در عرصهی سیاست هم به جامعهی مذهبی بقبولانند. این روند با ورود برخی اعضا و مسئولین این هیأتها به مدیریت نهادهای دولتی و حکومتی، در سطوح مختلف، تقویت شد و قدرت چانهزنی، لابیگری و سهمخواهی آنها را در عرصهی سیاسی بالا برد. کمابیش تا پایان دولت نهم این وضعیت ادامه یافت.
پس از انتقاد از دولت خاتمی و حمایت از بهقدرتسیدن احمدینژاد، سومین عرصهی مهم نقشآفرینی سیاسی هیأتهای انقلابی، انتخابات ریاستجمهوری دهم بود. در آن انتخابات هم این هیأتها و مداحان و سخنرانانشان با تمام قوا به صحنه آمدند و با اعتماد به نفسی بالاتر از دورهی پیش، آشکارا به حمایت از احمدینژاد پرداختند. حتا در مواردی مجالس خود را عملاً به میتینگ تبلیغاتی او تبدیل کرده و در برخی سخنرانیها و برنامههای تبلیغاتی او را همراهی کردند.
فصل چهارم و به تعبیر مهمترین فصل فعالیت سیاسی این هیأتها، در جریان ناآرامیهای پس از انتخابات ۸۸ بود که هیأتهای انقلابی و مداحان و سخنرانانشان در خط مقدم مقابله با معترضان قرار گرفتند و به نسبت گروههای دیگر، بیشترین فعالیت را در این عرصه از خود نشان دادند.
در پایان دههی ۸۰، اما فصل دیگری آغاز شده است که هنوز ادامه دارد. آنطور که پیداست روابط حسنه و مبتنی بر اعتماد و حمایت دوسویهی هیأتهای انقلابی و احمدینژاد، بهدلیل پارهای اختلافنظرهای سیاسی (از جمله بر سر مسألهی مشایی) به تیرگی رسیده و از تریبونهای این مجالس جسته و گریخته سخنان طعنهآمیز و تعریضگونهای خطاب به وی گفته میشود.
درهرحال، در پایان دههی ۸۰، نقشآفرینی سیاسی و حضور هیأتهای انقلابی در عرصهی قدرت، بهحدی رسیده که مداحان و سخنرانان این جریان، در افکار عمومی بیشتر از آنکه بهعنوان شخصیتهای مذهبی شناخته شوند، به فعالان سیاسی شهرت یافتهاند که بیش از مباحث عقیدتی و دینی، به ارایهی تحلیلهای سیاسی از وضعیت کشور اهتمام دارند. (این وضعیت، البته همانطور که اشاره شد، مختص هیأتهای انقلابی است و شامل جریانهای دیگر مجالس و هیأتهای مذهبی، مانند جریان سنتی، نمیشود.)
۴. ساماندهی و قاعدهمندسازی: کنترلپذیری و تحمیل الگوی واحد
یکی از مهمترین ویژگیهای نهاد مجالس و آیینهای مذهبی، در طول تاریخ، مردمیبودن آن است و اینکه عاملیت و نقشآفرینی اصلی در برگزاری و تدارک و مدیریت این مجالس و مراسم همواره برعهدهی گروههای خودجوش مردمی بوده است. در نتیجه برپایی یک مجلس مذهبی، جز ارادهی برگزارکنندگان، نیاز به اخذ مجوز از هیچکس نداشته و دینداران خود و براساس احساس دینیشان، بدون آنکه مدیریتی واحد آنها را هدایت و با هم هماهنگ کند، حیات این مجالس را استمرار بخشیدهاند. گرچه در برخی مقاطع تاریخی، شاهان و حکام قصد نفوذ و دردستگرفتن سکان مدیریت این نهاد را داشتند، اما گذر ایام ناکامشان گذاشت. همین استقلال از نهاد دولت بود که به این جریان مذهبی قدرت تأثیرگذاری بر روندهای مهم اجتماعی از جمله در جریان نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی سال ۵۷ را بخشید. با پیروزی انقلاب اسلامی، ارادههایی کوشیدند با مستمسکقراردادن اسلامیبودن نظام، این استقلال را از بین ببرند. از میانهی دههی ۸۰، این تلاشها در قامتی نو شدت گرفتهاند.
چهارمین رخداد مهمی که در دههی ۸۰ در جامعهی مجالس و هیأتهای مذهبی شاهد آن بودیم، تلاشهایی در راستای قاعدهمندسازی، انسجامبخشی و مدیریت این مجالس و گروهها و عناصر زیرمجموعه و مرتبط با آنها بود که تحت عناوینی چون ساماندهی و بهبود وضعیت، و عمدتاً توسط نهادهای رسمی فرهنگی کشور ـ در رأس همه «شورایعالی انقلاب فرهنگی» و «سازمان تبلیغات اسلامی» ـ صورت پذیرفتند. این مجموعه اقدامات، اغلب بهتبع جریان آسیبشناسی و اصلاحات در عزاداریها و مراسم مذهبی، و با این تحلیل که عمدهی آسیبها و پیرایهها ناشی خلأهای قانونی و خدماتی و نبود سامان مشخص در این نهاد است، آغاز شدند و موارد متنوعی، از تدوین قانون و بخشنامه پیرامون نحوهی برگزاری مجالس و آیینهای مذهبی گرفته تا ارایهی اقدامات خدماتی مانند بیمهی مداحان و تشکیل نهادهای صنفی و خدماتی برای اصناف مرتبط با این نهاد (مانند «خانهی مداحان» و «بنیاد دعبل خزاعی») و نیز اقداماتی در راستای هدایت محتوایی مداحیها و روضهخوانیها از طریق تأسیس مراکزی با هدف تولید و شعر و نوحه و سبک (مانند «دفتر ادبیات و هنر هلال») و موارد دیگر را شامل میشدند. اما در عمل، خواسته و ناخواسته، همهی این اقدامات یک نتیجه در پی داشت و آن استانداردسازی، مدیریت و کنترلپذیری این مجالس، اعضا و متولیانشان توسط نهادهای رسمی ـ حکومتی است.
فارغ از برخی اقدامات مفید و لازم ـ که اغلب شامل اقدامات خدماتی و صنفی میشوند ـ بسیار محتمل است که استمرار و تقویت این روند، به یکدستسازی و ازبینبردن تکثر و تنوعی که میان گونههای مختلف مجالس و گروههای مذهبی وجود دارد و تحمیل الگوی واحد و سلیقهی مطلوب نظام رسمی به دیگران بیانجامد. امری که با توجه به قدرتیافتن گونههای دیگر خصوصاً سنتگراها ناممکن بهنظر میرسد و درنتیجه به تشدید تقابل میان گونههای مختلف دینداری و سلایق مختلف در برگزاری مراسم و شعایر مذهبی خواهد انجامید.
سخن آخر
دههی 80 برای محافل و مجالس مذهبی، مصاف رویارویی روندهای متضاد بود؛ ظهور گونههای جدید در مقابل ساماندهی و استانداردسازی هیأتها؛ قدرتیافتن جریان هیأتهای سیاسی و انقلابی در مقابل فربهشدن گرایش دینی سنتی و غیرسیاسی؛ رشد و گسترش آیینهای خاص و موردعلاقهی عامه در مقابل جریان اصلاحات و آسیبشناسی عزاداری؛ تلاش برای مدیریت نهاد هیأتهای مذهبی توسط نهادهای رسمی در مقابل اصرار جریان سنتی بر استقلال از حکومت. و... . فصل مشترک همهی این رویاروییها یک چیز است: تکثر و تنوع در گرایشهای دینی، گونههای هیأتها و سلایق در برگزاری مجالس و آیینهای مذهبی یک واقعیت است. بهجای نادیدهانگاشتن و تلاش برای مقابله با آن، باید این تکثر را به رسمیت شناخت و به اقتضائاتاش تن داد.
پ.ن:منتشرشده در ماهنامه «مهرنامه». شماره 11. اردیبهشت 1390