دفاع مقدس دولتی دفاع مقدس مردمی 2
دفاعمقدس دولتي؛ دفاعمقدس مردمي
به بهانهی معرفی کتاب «اخراجیها» خاطرات شهید احد محرّمی
پارهی دوم
1. از جملهي دیگر شاخصههای گفتمان دفاعمقدس دولتی، مخاطبسالاري است. متوليان این گفتمان، خود را بهمثابهی يگانه حافظان و ناقلان فرهنگ و ارزشهاي دفاعمقدس برشمرده و رسالت خود ميبينند كه در هر دوره، به تبع اقتضائات زمان، مخاطب يا مخاطباني را شناسايي و هدفگيري كنند. آنگاه به تناسب نيازها، سلايق و ذايقههاي آن مخاطب اصلي، دفاعمقدس را بازتوليد و بازتعريف كنند. با اين گمان كه اين بازتعاريف و مظاهرشان تنها عَرَضهايياند كه زمانه لاجرم بر ذات حقيقت اصيل و ناب دفاعمقدس مينشاند. بيكه عرضيات را توان پا فرانهادن از ثغور خود و دستدرازي به ساحت ذاتيات باشد.
2. اين است راز تطور و تغيير گاهبهگاه روايتهاي دفاعمقدس دولتي. و همين است كه ميبينيم روزي رزمندگان همهگي كأنه معصومزادگاني فرشتهخصال و نورانيجمال، از بطن مادر پاك زاده ميشوند و در مصونيتي آسماني كه شایبهی هر لغزش را دربارهي آنان منتفي ميسازد، در جنگ شركت جسته، احياناً طایر قدسی وجودشان عزم بالا ميكند و به وصال ميرسند؛ (نمونههاش را همه ميشناسيم: مجموعهي همهی فيلمها و داستانها و اشعاری كه بسيجيها را چونان موجوداتي قدسي، زيبا، آراسته، پاك، مؤمن، عابد، زاهد، وارسته از دنيا و نهاينجايي براي مخاطب به تصوير ميكشند. تصاويري اغراقآمیز و باورناپذیر، و در يك كلام: تحريفشده) و روزي ديگر همان رزمندگان را ميبينيم در قامت و شمايلی ديگر و اينبار كاملاً دنيايي و زميني. بیكه نشاني از عالم بالا يا ميل به آن در وجودشان يافت شود يا آرماني فراتر از وطن يا حفظ فرزند و زن داشته باشند. (نمونههاش را باز همه ميشناسيم: مجموعهي همهی فيلمها و داستانها و اشعاري كه خصوصاً در ساليان اخير، عزم آن داشتهاند كه براي مخاطب امروزي تصويري زیبا و مطلوب از جنگ تحميلي بسازند. دقت كنيد: «بسازند» و نه: «آنچه بوده است را بنمايانند». طرفه آنكه حاصل كار، مانند دستهي پيشين محصولاتي شده است اغراقآميز و باورناپذیر، و باز در يك كلام: تحريفشده.)
3. جاي تعجب نيست اگر از تريبونهاي دفاعمقدس دولتي، چنین ساز و آواهايي متعارض و متناقض و گونهگون در هردوره ميشنويم. چه، ريشهي اين تنوع را نه در سردرگمي متوليان رسمي اين گفتمان، كه در ناكوكي ساز مخاطبان بايد جست.
4. از قضا چرخهی کار، آنجا که گاه برداشت محصول میرسد، هیچگاه بر میل متولیان و مروجان این روایتهای متناقض و متنافر نمیچرخد. چه روایت اول فرسنگها فاصله بین مخاطب امروزی و شهدا و رزمندگان پدید میآورد و بذر تشویش و تردید را در دلاش میرویاند که: پُرکردن این فاصله ممکن نیست؛ پس: بیخیالش. و روایت دوم هم چنان فضای معنوی جبههها را در خاک زمین میغلتاند که مخاطب اسیر روزمرگی را به این خیال خام و واهی میکشاند که: آنان که جنگیدند و حتا آنان که نام شهید گرفتند را چندان فرقی با حال امروز من نیست، و به تبع فضلی بر من هم.
5. اهل فن كه با خواص مسحوركنندهي معجون «مصلحت» آشنايند، نيك ميدانند كه اين هر دو روایت، در عين تفاوت و تعارض با هم، اما هر دو داراي مصدر و خاستگاه واحدند و اگر امواج هریک را پي گيريم، كاشف به عمل خواهد آمد كه هر دو پيام، يك فرستنده دارند.
6. اين را ميتوان مثال نقضی بر ادعاي منطقيون مبني بر محالبودن اجتماع نقیضين دانست و حتا شايد تنها مثال نقص آن! چراكه اين هردو روایت و نمونههاي محتمل ديگرشان به موازات هم نضج يافته و کمابیش هنوز هم در يك همزيستي مسالمتآميز ادامهي حيات ميدهند. منتها پیشهور کاردان، هربار يكي را در ويترين اصلي مغازهاش مينهد. و روشن است كداميك را: هماو را كه با مذاق تنوعطلب و تطورپذير مشتري جوان بيشتر سازگاري دارد.
7. پس اگر شما هم چون نگارندهي اين سطور و بسياري ديگر با عمدهي محصولات فرهنگي و غيرفرهنگي كه در تمام اين سالها با موضوع دفاعمقدس و توسط متوليان دفاعمقدس دولتي شكل گرفتهاند، به جاي قربت احساس غربت ميكنيد، اما در مجامع و خصوصاً در مقام جدل با اغيار (همان صاحبان گوشهاي نامحرم) دم فروكشيده ـ سهل است ـ گاه بنا بر مصلحت[!] احساس تكليف ميكنيد كه بهرغم ميلتان در مقام دفاع از آن اثر هم برآييد، جاي ملامت خود نيست. چراکه ريشه را نه در قناعتناپذيري ذايقه و طبع خود كه در سفارشیبودن عمدهي آن آثار بايد جست.
8. نيز گمان غلطي است اگر محك شناخت و سنجش اين سفارشیبودن را تنها منحصر به بررسي تيتراژهاي پايان فيلمها و يا پشت جلد كتابها بدانيم و در «با تشكر از حمايتهاي فلان نهاد» يا «به سفارش بهمان بنياد» بيابيم. بل، عليرغم كوششيبودن بسياري از اين آثار و محصولات، اما حتا برخي آثار جوششي را هم اماني از تيغ تبعيت خواسته و ناخواسته از سياست حاكم متوليان دفاعمقدس دولتي نبوده و نيست. و مگر خود من و شماي مخاطب را چندان گريزي از تيغ بُرندهی مصلحت هست؟
9. در مقابل، اما راوي دفاعمقدس مردمي را فارغ از نيك و بد عمل، ميانهاي با اين سياستها و دورانديشيها نيست. او تنها در پي بيان واقعيت چيزي است كه در گذشتهاي نه چندان دور، براي او و کسانی چون او به وقوع پيوسته و حال نقش لوحي به يادگار در اذهان ايشان بهجا گذارده است. نقش لوحي كه گاهبهگاه، نه به تناسب اقتضائات و نيازهاي اجتماع، بلكه به تبع موقعيت فردي، راوي غباري از آن ميزدايد و گوشهاي را به مخاطب معدود و مستقيماش مينمايد. انتخاب کدام نقش و لوح هم تابع حال راوي است، نه قال مخاطب يا مشتريای كه اساساً چندان موضوعيت ندارد. درست مثل خاطراتي كه كسبه از كسبشان، زوار از زيارتشان، جوانان از شيطنتهاشان و پيران از گذشتههاي بربادرفتهشان در جمع احبا و اقربا تعريف ميكنند.
10. این درست که بيان اینگونهی خاطرات غالباً براساس يك محيطسنجي حداقلی و به فراخور حال مجلس صورت میپذيرد؛ اما اين را نميتوان مخاطبسالاري لقب داد. زيرا عامل انگيزشي، نه نياز مخاطب كه بيشتر نياز خود فرد راوي است به ابراز وجود خود، به بهرخكشاندن قابليتهاي فردياش، به يافتن بهانهاي براي آغاز صحبتي يا نصيحتي، به تلطيف فضاي محفل با بيان لطيفه و مطایبهاي، يا ترقيق آن با حكمتي و مكاشفهاي، به ذكر خير شخص آشنايي، و به هر عامل ديگري كه ميتواند در نمونههاي مشابه و براي هر فرد معمولي ديگر موضوعيت داشته باشد.
11. وجود همين عامل انگيزشي دروني، خرد و شخصي است كه كار را، آنجا كه پاي مخاطب بيروني، كلان و عمومي به ميان ميآيد، كمي تا قسمتي به مشكل مبتلا ميسازد. چراكه براي روايت عامل فردي (در اينجا: راوي خرد دفاعمقدس مردمي) نيز ميتوان وقوع آسيبهایي را محتمل دانست. از جمله عدم پايبندي و التزام راوي به نقل دقيق وقايع. به عنوان مثال طبيعي است هركس در بيان خاطرهاش، براي جلبنظر شنوندگان، آبوتاب بيش تري به ماجرا بخشد و مشتي پياز داغ بدان بيافزايد و در حواشي نقل، کمی رطب و یابس بههم ببافد تا يك خاطرهي تكراري را جلا بخشد يا واقعهاي معمول را منحصربهفرد جلوه دهد. اين اقتضاي فرهنگ عامه است. (كما آنكه در كتاب «اخراجيها» هم شواهدي از اين دست ميتوان جست.)
12. آفت ديگر این روایت را ميتوان عدم التزام راوي فردي به تدقيق و تصريح در زمان و مكان خاطرهاش دانست. اينهم طبيعي است. كه نقل خاطرات و تجارب عامهي مردم، هرگز نبايد با نقل يك تاريخنگار قياس شود. چراكه راوي فردي را نه سر نگارش تاريخی است و نه سوداي اثبات يا ابطال صحت قولي. كما آنكه مخاطب معدود او هم چنين انتظاري ندارد و از جنس مخاطب كتاب تاريخ نيست.
13. همچنين بسيار محتمل است كه راوي دست به اغراق در ميزان و گسترهی نقش خود در وقوع یک واقعه بزند. چراكه آن واقعه، درست است كه در زماني و مكاني مشخص در گذشته رخ داده و احتمالاً چندين نفر ديگر هم در آن شاهد يا عامل بودهاند، اما وقتي بر زبان راوي فردي جاري ميشود، ديگر خاطرهاي است از او و در تملك او. و محتمل است كه وي بخواهد نقشي از اين مالكيت را در برجستهكردن حضورش در آن واقعه به رخ كشاند.
14. با همهی این احوال، اگر محك صداقت و تطابق با واقعيت در ميان باشد، باز برتري از آن همين اقوال فردي دفاعمقدس مردمي است و نه محصولات جمعي دفاعمقدس دولتي. چراكه در اینها هرچند بايد پيه مصاديقي از بزرگنمايي يا كوچكنمايي را به تن باور شنونده ماليد، اما باز ميتوان خيال تخت داشت و دل آسوده كه هرچه باشد باز قطعهاي است از پازل واقعيت؛ گرچه با مسامحههایي چند. اما در مورد روایات دولتی چندان نميتوان دل در گروه تعلق به واقعيت داشتن آنان داشت. چراكه سخن از بازاري است، با عرضهاي و تقاضايي. و چه تضميني است كه بزک كالا توسط فروشندهي سوداگر، به خواص و ذوات آن لطمهاي وارد نسازد؟