1.       گفته شد كه در گفتمان دفاع‌مقدس دولتي، جنگ هشت‌ساله از سرمايه‌ها و مايملكات نظام جمهوري اسلامي محسوب مي‌شود و اين نظام مجاز است از آن در راستاي اهداف، مقاصد و نيازهاي خود بهره گيرد. يكي از اين نيازها تربيت نسل جوان و نوجوان جامعه بر اساس معيارهاي مطلوب انقلاب اسلامي است. يعني هم‌آن چيزي كه تحت‌عنوان «حفظ و انتقال فرهنگ و ارزش‌هاي دفاع‌مقدس به نسل‌هاي آتي» از آن نام برده مي‌شود و متوليان دفاع‌مقدس دولتي آن را رسالت و تكليف خود تلقي مي‌كنند.

2.       از مهم‌ترين و رايج‌ترين ابزارهاي دست‌يازيدن بدين مقصود فرايند الگوسازي از آن دوران و فرهنگ و مردمان‌اش براي مخاطبان امروزي و خصوصاً جوانان است. اين فرايند ناظر بر اين فرض است كه در بين شهداي جنگ تحميلي، بودند شخصيت‌هاي شاخص و با ويژه‌گي‌هاي منحصربه‌‌فرد و والايي كه مي‌توان و بايد از ايشان براي نسل امروز الگو ساخت. الگوهايي به جهت زماني نزديك و به احتمال زياد ملموس‌تر و دست‌يافتني‌تر از نمونه‌هاي مشابه در صدر اسلام. الگوهايي امروزي براي مخاطبان امروزي. جواناني كه نه قرن‌ها پيش، بل‌كه همين چند صباح پيشين در همين مملكت و همين شهرها و روستاها مي‌زيسته‌‌اند، آن‌ها هم مدرسه و دانش‌گاه مي‌رفتند، آن‌ها هم سينما و پارك مي‌رفتند، آن‌ها هم عاشق مي‌شدند و ازدواج مي‌كردند و... اما با همه‌ي اين حرف‌ها مهم آن است كه يك جور ديگري بودند (يا شدند). پس تو هم اي جوان امروز! مي‌تواني از زنده‌گي آن‌ها، منش‌شان، رفتارشان، دغدغه‌هاشان، ارزش‌هاشان، حتا شيوه (سبك) زنده‌گي‌شان الگو بگيري و احياناً مانند آن‌ها تحول يابي و به سرچشمه‌ي حقيقت و معرفت برسي.

3.       اقتضاي روي‌كرد الگوسازي، شخصيت‌مداري است. به این معنا که چون امکان پرداختن به زندگی همه‌ی شهدا نیست و اساساً تكثر نمونه‌ها هم مانع الگوشدن‌شان مي‌شود، از خیل ایشان تعدادی انتخاب شده و تبلیغات بر محور آنان تمرکز مي‌یابد. اما انتخاب بر اساس چه معیاری؟ مسأله‌ي اصلي همين‌جا است.

4.       يكي از اصلي‌ترين اين معيارها قابليت شخصيتي هر شهيد است براي الگوشدن. طبيعتاً از آن‌جا كه الگو با ايده‌آل و استاندارد هم‌سايه‌ است، همه‌ي شهدا اين قابليت را دارا نيستند. فراموش نشود كه قرار است براي جوانان الگو تعريف كنيم. بنابراين شاخص‌هاي قابليت مذكور را «خواست» و «نياز» مخاطب جوان است كه تعريف مي‌كند. خواست را خود جوان مشخص مي‌كند؛ از طريق سبك زنده‌گي‌اش، انتخاب‌هاش، رفتارهاش و اظهارنظرهاش. و نياز را ماييم كه تعيين مي‌كنيم و مي‌گوييم چه جواني نمونه، ايده‌آل و مطلوب است، با چه خصوصياتي. از تركيب و تلفيق اين دو عامل است كه مشخص مي‌شود كدام شهدا بايد به عنوان الگو مطرح شوند و تبليغات گسترده بر آنان متمركز شود.

5.       البته از حق نبايد گذشت كه اين فرايند الگوسازي براي نسل جواني كه به شدت از فقدان اسطوره (سرمشق، الگو) رنج مي‌برد و طبق گزاره‌ي مشهور در بحران ‌هويت دست‌وپا مي‌زند حكم آب حيات دارد. كما آن‌كه طرف مقابل هم با آغوش باز از اين خواست و ابلاغ نياز استقبال مي‌كند و طبق سفارش مشتري (مخاطب جوان) كالاي موردنظر وي را ساخته و پرداخته در اختيارش قرار مي‌دهد!

6.       براي ملموس‌ترشدن سخن بياييد باهم چند گزاره از مشهورترين و رايج‌ترين گزاره‌هاي تبليغاتي دفاع مقدس دولتي درباره‌ي شهدا را مرور كنيم. گزاره‌هايي كه تصريحاً و تلويحاً به دفعات شنيده‌ايم‌شان و حتا ناخواسته در ما دروني شده‌اند:

·  «شهدا از پيش‌تازان عرصه‌ي علم‌آموزي و دانش‌اندوزي بودند.»

طبيعي است براي قبولاندن اين گزاره تكيه بر شهيدي كه رتبه‌ي تك‌رقمي كنكور بوده بسي بيش‌تر به‌كار مي‌آيد تا شهيدي كه چهار كلاس بيش‌تر سواد نداشته است.

·  «شهدا از نخبه‌گان و برگزيده‌گان جامعه بودند.»

اين‌جا هم طبيعتاً شهيدي كه مخ فيزيك بوده و در آمريكا زنده‌گي آن‌چناني داشته و يك‌هو به همه‌چيز پشت‌پا زده و به جبهه رفته است، بسي بيش‌ از شهيدي كه يك آدم كاملاً معمولي بوده است به كار مي‌آيد.

·  «شهدا زيبا و دوست‌داشتني بودند.»

براي قبولاندن اين گزاره هم تأكيد بر شهيدي كه خوش‌تيپ، باكلاس و خوش‌پوش بوده به‌تر است از شهيدي كه ماه به ماه محاسن‌اش را اصلاح نمي‌كرده و از قضا از حسن جمال چنداني هم برخوردار نبوده است.

· «شهدا هنرمند و فرهيخته بودند.»

انصاف مي‌دهيد كه اين گزاره را هم با استفاده از شهيدي كه نقاش، فيلم‌ساز، نويسنده، شاعر، عكاس و... بوده به‌تر مي‌توان قبولاند تا شهيد بي‌سوادي كه احتمالاً فرق شعر كلاسيك و آزاد را تشخيص نمي‌داده و در عمرش يك رمان هم نخوانده يا حتا كلمه‌ي پرتره را هم نمي‌توانسته درست بخواند.

· «شهدا خوب زنده‌گي كردند.»

براي اين گزاره هم تكيه بر شهيدي كه تجربه‌ي پرآب‌وتاب عاشقي داشته و خاطرات ازدواج‌اش به اندازه‌ي يك داستان عاشقانه و غنايي جذاب و آتشين است به‌تر است از شهيدي كه خيلي معمولي زن گرفته و كل ماجراي ازدواج‌اش دو سه خط هم نمي‌شود.

7.       نتيجه آن مي‌شود كه مجموع شهدايي كه افكار عمومي نسل جوان (يعني هم‌آن مخاطب) مي‌شناسد و چيزي درباره‌شان خوانده يا شنيده است در به‌ترين حالت از ده بيست نفر تجاوز نمي‌كند. چرا؟ چون واقعيت عمومي جنگ و شهدايي كه بودند مغاير است با گزاره‌هاي تبليغاتي گفتمان مذكور كه بيش‌تر بر جنگي و شهدايي كه به‌تر است بوده باشند تكيه دارد. چون همه‌ي شهداي ما نخبه و ويژه نبودند، همه‌شان هنرمند و فرهيخته نبودند، همه‌شان خوب زنده‌گي نكردند، همه‌شان زيبا و دوست‌داشتني نبودند و...

8.       در ساليان اخير اغراق و افراط در اعمال اين روي‌كرد گزينشي گاه نتايج ناگواري به دنبال داشته است. يكي از اين مهم‌ترين اين نتايج، اعمال دسته‌بندي‌هايي در بين شهدا است. دسته‌بندي‌هايي كه در عمل به‌مثابه‌ي رده‌بندي‌هاي منزلتي كاربرد يافته است. بر اين اساس شهدا ـ در عين اين‌كه جمله‌گي واجد ارج و مقامي والايند ـ اما در عرض هم نبوده و واجد رتبه‌بندي دروني‌ فرض مي‌شوند. بعضي ويژه بوده‌اند و برخي معمولي، بعضي «سردار» بوده‌اند و برخي «غيرسردار»، در يك كلام بعضي درجه‌ي يك بوده‌اند و برخي درجه دو.

9.       اما اين همه‌ي ماجرا نيست. وقتي مصاديق را بررسي مي‌كنيم و پاي صحبت و درددل بچه‌هاي جبهه مي‌نشينيم، مي‌بينيم در عمل متوليان دفاع‌مقدس دولتي علاوه بر قابليت شهيد براي الگوسازي، معيارهاي ديگري را در فرايند انتخاب مذكور دخيل داشته‌اند و تلخ‌ترين بخش داستان هم اين‌جا است. چه تلخي از اين بالاتر كه نام شهيدي تنها به خاطر آن‌كه خط و ربط سياسي متفاوتي از «ما» و علقه‌هايي به جناح مقابل داشته يا منتقد و معترض به عمل‌كرد برخي متوليان و فرمان‌دهان شاخص جنگ بوده، سانسور شود يا ـ در مواردي كه گريزي نيست ـ با وارون‌نمايي، آن بخش دردسرآفرين زنده‌گي شهيد در پرانتز قرار گيرد؟ فراتر از اين حتا گاه پاي تسويه‌حساب‌هاي شخصي هم به ميان مي‌آيد!

10.   البته هميشه گزينش‌ها به اين پيچيده‌گي نيست و گاه معيارهاي ساده‌تري هم نقش‌آفريني كرده‌اند. شاخص‌ترين مثال آن است كه از مجموع هم‌آن معدود اسامي شهداي مشهور هم بسياري‌شان پاي‌تخت‌نشين يا از لشگرهاي تهراني (خصوصاً لشگر 27 محمد رسول الله) بوده‌اند. به راستي شما نام چند سردار ـ شهداي معمولي پيش‌كش ـ از استان‌ها و مناطق مهجور به گوش‌تان خورده است؟

11.   ممكن است گفته شود در جبهه‌ها هم همه‌ي رزمند‌گان مانند هم نبودند، بعضهم اولياء بعض بودند، بعضي پيش‌تاز بودند و برخي پي‌رو. سخن درستي است. اما اهل فن مي‌دانند كه پاي انتخاب مذكور كه به ميان مي‌آيد اين پيش‌تازي و برتري در عرصه‌ي نبرد هميشه و در همه‌جا لااقل تنها معيار شهرت‌يافتن و تمركز تبليغاتي بر شهدا نبوده. شاهد سخن آن‌كه بسا شهدايي كه نقش‌هاي ‌پيش‌تاز و محوري در جنگ داشتند، اما به دلايل مختلف ـ كه برخي‌شان شمرده شد ـ نام‌شان بر سر زبان‌ها نيست و در گفتمان تبليغي دفاع‌مقدس دولتي چندان‌ كه بايد و شايد جايي ندارند و اقدام درخوري در راستاي شناساندن‌شان صورت نگرفته است.

۱۲. در گفتمان دفاع مقدس مردمي اما اين تقسيمات و گزينش‌ها جايي ندارد. درست هم‌آن‌طور كه رتبه‌بندي‌هاي اداري را در مناسبات صميمانه و عرصه‌ي خصوصي زنده‌گي مردم راهي نيست.